حامد اسماعیلی – افرا ورزش : مهوش شفایی چهره افسانهای ورزش زنان ایران، یکی از اعضای تیم شمشیربازی فلوره ایران در المپیک ۱۹۷۶ مونترال و بازیهای آسیایی ۱۹۷۴ تهران بود.
او متولد ۲۵ اردیبهشت ۱۳۳۵ در تهران است و در زمان نگارش این مطلب در آستانه پایان ۶۷ سالگی قرار دارد اما همچنان فعال و پرانرژی است و با بیانی دلنشین.
شفایی در بازیهای آسیایی تهران همراه با گیتی محبان، ژیلا الماسی، مریم آچاک و مریم شریعت زاده مدال طلای تیمی آسیا را کسب کرد و در انفرادی نیز پس از یک ژاپنی به مدال نقره رسید.
مدال نقره مهوش شفایی، مهمترین مدال انفرادی شمشیربازی زنان ایران در ادوار مسابقات بینالمللی در گذشته و حال حاضر و در همه سلاحها به حساب میآید.
دو سال بعد از این موفقیت، شفایی به همراه الماسی، محبان و مریم آچاک به بازیهای المپیک مونترال رفتند و آنها تنها زنان کاروان اعزامی ایران بودند و از آن زمان تاکنون، ایران دیگر در شمشیربازی زنان در المپیک حاضر نبوده است.
با دشواری تمام، مهوش شفایی را در شهر سیاتل ایالات متحده یافتیم و گفتگو با او با این اختلاف ساعت و البته مشغله او کار سادهای نبود.
جالب این که استاد بزرگ شمشیربازی ایران به ما گفت که مدالهایش را دزد برده و یک نفر یکی از مدالهایش را در بساط یک دستفروش دیده بود.
مهوش شفایی در نخستین گفتگوی تفصیلی خود پس از انقلاب با افرا ورزش صحبت کرد و از گذشته و امروزش گفت.
خانوادهای که ورزش را دوست داشتند
من پدر و مادری داشتم که ورزش و تحصیل را دوست داشتند. ۱۰ ساله بودم و برادرم منوچهر به دانشگاه میرفت و او بود که به من پیشنهاد کرد که من را به سالن شمشیربازی ببرد. در آن زمان یک دختر ۱۲ ساله به نام ژیلا الماسی بود که آنجا تمرین میکرد و منوچهر پیشنهاد داد که من و ژیلا با هم تمرین کنیم.
این شروع من در شمشیربازی بود. پس از آن، تا شش ماه اجازه دست زدن به شمشیر نداشتیم. مربیان سختگیری داشتیم که در این مدت روی حرکات پای ما کار میکردند. خواهرم مهین هم مقطعی در خرمشهر در این رشته فعالیت داشت.
شمشیربازی در خانواده ما ادامه یافت و پاشاپورها که پسرخالههایم بودند در این رشته به موفقیتهای ملی و بینالمللی رسیدند.
مهوش شفایی ،مدیون یک مربی مجار و خانواده زرنگار
اولین مربی من یک قهرمان جهان از مجارستان بود و به خوبی ما را آموزش داد. پس از آن خانواده زرنگار مربیان ارزشمند کمک بزرگی برای مسیر ما بودند.
من یک ورزشکار زاده شدم. گرچه این موضوع با ورود من به شمشیربازی شکل و شمایلی جدی به خود گرفت اما من والیبال و هندبال هم بازی میکردم اما در نهایت شمشیربازی برای من، رشتهای شد که در هفته شش روز مشغول به تمرینم میکرد.
شمشیربازی مثل شطرنج است که باید از فکرتان در آن بهره بگیرید، بدن شما به مرور ورزیده شود و شما باید سالها تمرین کنید، مسابقه دهید تا همه زوایا و تکنیکهای آن را یاد بگیرید.
مهاجرت به خرمشهر و آغاز دوران طلایی
شروع کار من در شمشیربازی در تهران بود اما کلاس دهم بودم که به خرمشهر رفتیم و در همان زمان بود که مقام اول قهرمانی کشور را کسب کردم.
استوار هاشمی مربی من در خرمشهر بود و در ادامه در سال ۱۳۵۲ به تهران بازگشتم و در آخرین سال دبیرستان، مسابقات شمشیربازی قهرمانی آسیا در تهران برگزار میشد و من در آن مسابقات، قهرمان شدم.
نگرش به ورزش دختران در سالهای پیش از انقلاب
در آن زمان، دو نوع برخورد و نگرش به فعالیت دختران در ورزش وجود داشت. گرچه باید تاکید کنم مسئله برابری مرد و زن در همه جای دنیا، همچنان یک مسئله و چالش است و هنوز هم حل نشده.
در آن زمان قشری مثل پدر و مادر من بودند که این برابری را پذیرفته بودند. مردم ایران مردم بسیار روشنی هستند و هنوز هم همینطور است.
در آن زمان، در دورهای که من در تیم ملی بودم چنین چیزی ندیدم که بخواهند زن را در مرتبه پایینتری حساب کنند یا تبعیضی واقع شود که ما این تبعیض را احساس کنیم.
هنوز هم فکر میکنم مردم ایران بسیار آگاه هستند و بیشتر مردم ایران زنان را مساوی مردان میدانند و من به این موضوع، معتقد هستم.
من هم در تحصیل و هم در ورزش، خودم را مساوی میدیدم و همین حالا هم فعالیت اقتصادی خودم را دارم. نمرهها و درسهایم در زمان تحصیل هم نمره اول یا دوم بود.
هر جا که بودم، وقتی میفهمیدند که من ورزشکار هستم بسیار خوب با من برخورد میکردند. یادم هست پس از بازگشت از خرمشهر، در میانه سال تحصیلی به دبیرستان خوارزمی رفتم که همان جا هم برای بازیهای آسیایی ۱۹۷۴ تمرین کنم.
تمام مدرسه آنجا جمع شده بودند و از این که یک نفر هم در تحصیل هم در ورزش موفق بود خوشحال بودند و حمایت میکردند.
آغاز طلایی از ۱۹۷۳
سال ۱۹۷۳ در مسابقات قهرمانی آسیا شرکت کردیم و تیم خوبی داشتیم و مدال گرفتیم. این اولین مدال دختران ایران در مسابقات قهرمانی آسیا در همه رشتهها بود.
همین قهرمانی سبب شد دولت در آن زمان برنامه ویژهای برای ما تدارک دید تا برای بازیهای آسیایی تهران که قرار بود سال بعد برگزار شود، در نهایت آمادگی باشیم.
در نتیجه به مسابقات برونمرزی بیشتری اعزام شدیم، بازیکنان بزرگی را برای آموزش و تمرین به ایران میآوردند و در کل، هر چه توانستند انجام دادند که ما به بهترین شرایط برسیم و این موضوع واقعاً هم اثرگذار بود و سبب قهرمانی ما در بازیهای آسیایی شد.
قهرمانی بازیهای آسیایی تهران ساده به دست نیامد
ما در بازیهای آسیایی، کره جنوبی را شکست دادیم که اکنون یکی از بهترین تیمهای جهان است. ما ژاپن را به عنوان یک قدرت قارهای شکست دادیم.
اینطور نبود که قهرمانی بازیهای آسیایی بهسادگی به دست بیاید. وقت گذاشته شد، سرمایهگذاری شد و ما این موفقیت را در حضور بهترینهای آسیا کسب کردیم.
روزی ۴ تا ۵ ساعت تمرین کردیم و زمانی که مدرسه تعطیل بود، صبح و عصر تمرین داشتیم و حاصل این سخت کار کردن، قهرمانی تیمی ما در آسیا بود..
حتی در مسابقات انفرادی بازیهای آسیایی هم، من نقره گرفتم و گیتی محبان برنز گرفت و این خیلی مهم بود که ایران، دو دختر شمشیرباز روی سکو داشت. از هر کشور دو نفر در انفرادی شرکت داشتند و هر دوی ما روی سکو بودیم.
خاطره شیرجه در حوض دهکده بازیها
ما با قهرمانی در بازیهای آسیایی، نشان دادیم که توانایی ما چقدر است. اطمینان دارم که اگر آن روند ادامه پیدا میکرد از این هم بهتر میشد و میدانم که در ایران، به اندازه کافی استعداد هست اما باید مربی کارآمد استخدام کرد، فرصت مسابقه دادن فراهم کرد تا این استعدادها رشد کنند.
از خاطراتی که هرگز فراموش نمیکنم این است که زمانی که تیم ما در بازیهای آسیایی تهران قهرمان شد، به حدی خوشحال بودیم که انگار داریم پرواز میکنیم. همان شب قهرمانی، پنج نفری داخل حوضی که در دهکده بازیها قرار داشت پریدیم که باور کنیم بیدار هستیم.
بازیهای آسیایی تهران یک خاطره تاریخی برای همه بود
بازیهای آسیایی تهران یک خاطره خوش نه تنها برای ما، که برای تک تک شرکتکنندگان در آن بود. ما این شادی و احساس خوب را نزد مهمانان خارجی، حس میکردیم.
میزبانی ایران در نهایت نظم صورت گرفت. من دو سال بعد المپیک مونترال را هم دیدم و غیر از آن، مسابقات مختلف در اقصی نقاط جهان را هم تجربه کردم.
بازیهای آسیایی ۱۹۷۴ تهران از هیچکدام اینها، چیزی کم نداشت. تلاش برگزارکنندگان این بود که تمامی میهمانان احساس کنند که در خانه خودشان هستند.
مثل همین حالا در المپیک، برای تمامی سلایق و ملیتها، غذاهای مخصوص آن ملیت وجود داشت. به همه آنها خوش گذشت. هنوز هم از میان ورزشکاران آن دوره کسانی هستند که سراغ ما را میگیرند و به خاطر دارند که چقدر مسابقه خوبی برایشان بود.
میتوانستیم به جمع پنج قدرت اول جهان برسیم
اگر ما در ۱۹۷۴ تیم اول آسیا شدیم فقط و فقط به این دلیل بود که عزم همه برای این موفقیت جزم شده بود. ما انگیزه داشتیم، حمایت بسیار خوبی صورت گرفت و مداوم در حال سفر، مسابقه و برنامههای آمادهسازی بودیم و با بهترینها مسابقه دادیم.
اگر شما در سطح یک شهر با حریفانتان مسابقه دهید سطح شما در نهایت در همان حد باقی میماند. اگر تیمی در سطح جهان، حرفی برای گفتن دارد این حاصل تقابل مداوم آن تیم با رقبایی در همان سطح است.
شما نمیتوانید تدارک ضعیف داشته باشید، با تیمهای درجه دو و سه مسابقه و اردو برگزار کنید و در نهایت به دنبال این باشید که به عنوان یک تیم درجه یک در جهان شناخته شوید. چنین چیزی غیرممکن است.
ما در شمشیربازی در آن ساز و کار قرار داشتیم و حاصل آن، قهرمانی آسیا در حضور کره جنوبی و ژاپن بود و اگر آن شرایط همچنان ادامه مییافت ایران در جمع پنج قدرت برتر جهان بود.
من در ۱۷ سالگی قهرمان آسیا شدم و در ۱۸ سالگی در بازیهای آسیایی یک طلای تیمی و یک نقره انفرادی گرفتم در حالی که در شمشیربازی، یک قهرمان در حوالی سنین ۲۶ و ۲۷ سال پخته میشود.
شما ببینید ما در آن سن پایین به این موفقیتها رسیده بودیم و چه پتانسیل فوقالعادهای برای سالیان بعد، در این تیم وجود داشت و چه کارهای بزرگی میتوانست انجام دهد.
المپیک ۱۹۷۶ مونترال
بعد از بازیهای آسیایی تیم دچار افتی شد و نمیدانم برای سایرین چطور اتفاق افتاد اما خود من، برای تحصیل به آمریکا رفتم و طبیعتاً در آمریکا دیگر از آن تمرینات منظم و پرفشار خبری نبود.
در اولین سال حضورم در آمریکا (بعد از بازیهای آسیایی تهران)، قصد ادامه شمشیربازی را داشتم اما این رشته در آن زمان در آمریکا رشته توسعهیافته ای نبود.
در آن مقطع در آمریکا، من تقریباً بیرقیب بودم و به اندازه کافی در آن، مربی کارآمد وجود نداشت. یک ماه پیش از اعزام به المپیک مونترال به ایران برگشتم و یک ماه تمرین کردیم و اعزام شدیم. البته نتایج بد هم نبود.
ژیلا الماسی نفر ۳۷ و من نفر ۴۲ شدیم. اگر مثلاً من به آمریکا نمیرفتم و تمرین بیشتری داشتم میتوانستیم رتبه بهتری هم کسب کنیم. مسابقات به بخش تیمی که رسید عملکردمان بهتر هم شد و بردهای بیشتری کسب کردیم.
من خوشبخت بودم که توانستم جزئی از این تیم باشم. شمشیربازی برای من جایگاه خاصی دارد. ما در مونترال چهار نفر و چهار دوست صمیمی بودیم و یادم هست که نادیا کومانچی، چهره افسانهای ژیمناستیک هم آن جا بود و دختر بسیار کوچکی بود.
در بعضی بازیها هم باخت نزدیکی دادیم. المپیک تجربه خوبی بود و حیف است که آن حضور، تا امروز آخرین حضور دختران ایران در المپیک بوده.
قرار نیست معجزه شود. همان کاری که در ایران برای والیبال انجام شد در شمشیربازی زنان هم صورت گیرد، دختران امروز شمشیربازی از ما هم بهتر خواهند بود.
بازگشت موقت به ایران پس از انقلاب
دو سال بعد از انقلاب به ایران برگشتم و مدتی در شیراز مربیگری کردم. حدود 6 ماه جمعی از بچههای علاقهمند را آموزش میدادم.
در نهایت جلوی این کار را گرفتند و گفتند خانم نمیتواند مربی آقایان باشد در حالی که در آن جمع، فقط دو دختر داشتیم. نفرات همان تیم هم عناوینی در سطح کشور کسب کردند.
سفر دوباره به آمریکا و زندگی تازه
پس از حدود ۶ سال به آمریکا برگشتم. رشته من مهندسی برق بود و میخواستم کار کنم و حوالی سال ۱۳۶۵ بود که ایران را ترک کردم.
در آمریکا هم به آکادمی شمشیربازی که برادرم محمد شفایی در نیوجرسی تأسیس کرده گاهی سر میزنم. با آنها کار میکنم، بازیها را نگاه میکنم و قصد دارم به تازگی در مسابقات زنان بالای ۶۰ سال مسابقه دهم.
من و ژیلا الماسی همدیگر را مرتب میبینم. با گیتی محبان، مریم آچاک و مریم شریعت زاده در تماس هستم و خاطرات بسیار خوبی با هم داریم.
دوست دارم نوههایم را به ایران بیاورم
خیلی دوست دارم که به زودی به ایران بیایم. من یک نوه دو ساله داره و نوه دوم من هم متولد شده است. میخواهم آنها را به ایران بیاورم تا ایران را ببینند در ضمن میخواهم به آنها شمشیربازی یاد بدهم.
امکان برگشتن من به ایران هم هست و ایران را خیلی دوست دارم. به زودی خواهید دید که من دوباره مسابقه میدهم و برای کوچکترها هم یک شمشیر و یک ماسک تهیه میکنم.
در سیاتل یک شرکت خدمات الکترونیک راهاندازی کردم
کار و تحصیل من در زمینه الکترونیک بود و مدتها برای شرکتهای مختلفی کار کردم تا سال ۲۰۰۹ که شرکت خودم را راهاندازی کردم.
۴۵ سال است که ازدواج کردهام و حالا من و شوهرم کمکم به این فکر هستیم که بازنشسته شویم و زمان بیشتری را به ورزش اختصاص دهیم.
من یک مادربزرگ هستم و بچههایم بزرگ شدهاند. آن چه در مورد ما مشترک است این است که همگی ورزش میکنیم و ورزش یک قسمت مهم از زندگی ماست.
دلم میخواهد من و اعضای تیم آسیایی تهران، یک روز دوباره دور هم جمع شویم و صحبت کنیم و از گذشتهها و خاطرات خوش حرف بزنیم.