به گزارش پایگاه خبری تحلیلی “دختران قهرمان” رقابتهای پرش طول بازیهای کشورهای اسلامی در قونیه برای ریحانه مبینی، پرنده نجیب ایران شادیبخش نبود.
او در رقابت با حریفانش به فینال نرسید و در حالی که امید زیادی به کسب مدال در ترکیه داشت از این هدف دور ماند آن هم پس از تمرینات طاقت فرسا و ایثارهایی که برای ماندن در اوج انجام داده بود.
حالا او بار دیگر ایمان میآورد که ورزش قهرمانی، میدانی برای احساس خوشبختی مدام نیست. او فرصت کسب مدال را از دست داده اما فرصت قدرتمندتر شدن را به دست آورده است.
مبینی پس از اتفاقات قونیه درباره این ناکامی اظهارنظر کرده است. تنهای قونیه حالا باید بیتوجه به آن چه پشت سر گذاشته، همچنان ادامه دهد.
وقتی تاریخ دوباره تکرار میشود
ریحانه مبینی درباره مسابقات قونیه نوشته است: سال سوم دبیرستان که بودم مسابقات نوجوانان آسیا را در خرداد پیش رو داشتم و تصمیم گرفتم که به خاطر این مسابقات از درس چشمپوشی کنم.
تقریباً ۲-۳ سال در تهران و به دور از مدرسه تمرین کردم و در مسابقاتی که شانس صد درصدی مدال بودم، به دلیل به هم خوردن جای پایم در موقع پرش، به طور ناباورانه حتی به فینال هم نرسیدم.
دو سوم کتابهای سال سوم را نخوانده بودم، امتحانات نهایی را نداده بودم و همگی به شهریور موکول شده بود. با بدترین نتیجه و دست خالی به خانه برگشتم. یعنی یک بازی دو سر باخت.
تا چند ماه به دلیل این که نتوانسته بودم مقامی کسب کنم و درسم را هم از دست داده بودم دچار افسردگی شدید شدم.
امسال هم تصمیم گرفتم به دلیل مسابقات مهمی که پیش رو داشتم و سختی شرایط تحصیلیام (دوری از مربی و تا عصر سرکلاس بودن و واحدهای سنگین رشته دندانپزشکی) یک سال مرخصی بگیرم تمام توانم را برای این مسابقات بگذارم.
ابتدا که بازیها لغو شد و امروز هم در شرایطی که شانس مدال داشتم، پرش اول با ۳-۲ سانتی متر خطا بالای 6.40 بود و دو پرش بعدی جای پایم به کل به هم ریخت و حتی به فینال هم نرسیدم.
اول مهر هم باید به دانشگاه بروم و کوله باری از درسهای عقبمانده دارم که احتمال دارد حتی دو سال هم مرا عقب بیندازد. در واقع این یک سال باز هم برای من دو سر باخت بود و هیچ دستاوردی نداشت.
نمیدانم کجای کار مشکل داشت اما انگار گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود یک سال با تمام وجودت بجنگی اما …
شرمنده مربیام هستم که پا به پای من و حتی گاهی بیشتر از من تلاش کرد و ذرهای برای من کم نگذاشت اما نتوانستم گوشهای از زحماتش را جبران کنم…