پایگاه خبری تحلیلی “دختران قهرمان“: رفتن یک واژه اندوه بار است. زمانی که فاطمه چالاکی رفت نوشتم که تکهای از خاطراتمان کنده شد و امروز دانستم که تکه تکه شدن، سرشت و بخشی از ذات خاطرات است. که میخواهد یادآوری کند که زمان، بیرحمانه و بی صدا، زندگی اهل دنیا را به مبارزهای دیرین خوانده.
سپیده توکلی بخشی ست قیمتی از موزه جواهرات خانوادگی ما که باید نسل به نسل حفظشان کرد برای آیندگان و این مراقبت، با واژهها، یادآوری و قدرشناسی تحقق مییابد.
سپیده توکلی جوانیاش را گذاشت پای علاقهاش و دوومیدانی ایران. وقتی در حلب مدال اولش را میگرفت احتمالاً رویاهای زیادی را در ذهنش میپرورانده. حالا بعد 15 سال او با کوله باری از خاطره، رویاهای تحقق یافته و چندتایی آرزوی برآورده نشده میرود که میدان را باز کند برای جوانترها بلکه یک سپیده توکلی دیگری پیدا شود تا نبودنش را در سالهای آینده کمتر حس کنیم.
هایلایت های زندگی او از حلب گرفته تا جاکارتا، مملو از لحظههای حماسی و احساسی است. یک تلفیق جذاب که بخشهای خوبش آن قدر هست که بخشهای غم انگیزش را پاک کند.
حتی به نظر من، اشکهای اینچئون هم غم انگیز نبود. یک جور خط کش و معیار بود برای دختران ایرانی که ببینید کسی را که درست از دل دوران “دختر را چه به ورزش” خود را کشانده تا اینچئون و حالا مثل مبارزی که خواسته و جنگیده و نشده، نشدنش را میبارد و نمیداند که زیباییهایی که او آفریده نه در مدال، که در جنگاوریاش نهفته بوده است.
خداحافظ خانم توکلی. متشکریم به خاطر همه لحظههایی که خلق کردید. نه به خاطر ژستهای سیاست مدارهایی که همه چیز را به نام خود و دوران خود سند میزنند، که به خاطر مردم. به خاطر دل ما که مردم روزگار شادیهای کوچک و آدمهای بزرگ بودیم. مردمان شما بودیم.