پایگاه خبری تحلیلی “دختران قهرمان“: ثریا آقایی المپیکی شد. سالها آرزو و دو بار مصدومیت سخت که آخرینش همین چند ماه قبل بود در نهایت به پایانی خوش رسید. این اتفاق آن قدر شگفت انگیز هست که امروز از آن، چیزی به یادگار بگذارم.
فدراسیون جهانی بدمینتون نام ثریا آقایی را در فهرست نفرات حاضر در المپیک توکیو قرار داد و خداوندگار، بار دیگر به روش خود که معمولاً با روشهای ما تفاوت دارد تأیید کرد که”صبر تلخ است و لیکن برِ شیرین دارد”.
در روزگاری که کلمات، کلمات، کلمات، گاهی در نقش دست لطیف نوازش و گاهی در نقش دشنههای نابودگر، زنده میکنند و میکشند، صبر با طعمی تلخ و گاهی گِس تنها امید برای ادامه است.
تایم لاین زندگی ثریا نشانگر این است که او برای رها کردن زاده نشده. مرز بین ثریا آقایی و سایر مدعیان میدان، همین جا مشخص میشود. همین جا که پس از ۲ آسیب دیدگی شدید که هر کدام میتوانست برای او به یک بیانیه “خوش گذشت و خداحافظ” بینجامد، او مبارزه کردن را برگزید.
هدیه کوچکی برای این صبر، برای سکوت در برابر همه کسانی که ماندنش را نمیخواستند و برای همه آنچه از او، ثریا آقایی میسازد، این سهمیه المپیک بود.
پازل زندگی هر یک از ما قطعاتی گاهی بی معنای و بدرنگ و نازیبا دارد و برای ثریا هر چه که تجربه کرد و هر چه که شنید همین تکههای بدرنگ بود اما پذیرش وجود آنها، ارزشش را داشت که امروز از تماشای رخ دلپذیر این پازل لذت ببرد.
ثریا سنگ آسیاست؛ درشت میستاند اما نرم باز میدهد. جعبه سیاهی دارد برای باز نشدن. زمستان گذشته که زانویش را به تیغ جراحان سپرد کار تمام شده به نظر میرسید. اما او خم به ابرو نیاورد. این بخشی از DNA اوست.
ثریا، کاپیتان میلر در سکانس آخر فیلم فراموش نشدنی نجات سرباز رایان* است. آن جا که بی دفاع و تک و تنها، با یک سلاح کمری بی اثر به یک تانک شلیک میکند که بگوید تسلیم نمیشود. تسلیم شدن برایش حتی آخرین گزینه هم نیست. در فرهنگ لغاتش جایی ندارد و بعد ناگهان معجزه از راه میرسد.
تمام کنم با این جمله که “غرض، نقشی ست کز ما باز مانَد”. حالا چه با المپیک و چه بی المپیک. غرض، درخشش ابدی نقش خاطره است. خاطره یک ذهن زیبا. امروز را به خاطر می سپاریم. باشد که این خاطره، کعبه ای شود برای طواف همه خسته های زمین.
*نجات سرباز رایان (به انگلیسی: Saving Private Ryan) نام فیلمی جنگی حماسی محصول سال ۱۹۹۸ و برنده پنج اسکار است که به کارگردانی استیون اسپیلبرگ و نویسندگی رابرت رودات ساخته شده. داستان این فیلم در طول نبرد نرماندی در جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد.